درباره من
من کمی متفاوت از عرف وارد حرفه سیمپیچی و برق صنعتی شدم یعنی نه استادکاری داشتم نه درسشو خوندم وسال ۸۳مغازه ای شراکتی رو با کسی که این کارو بلد بود تائسیس کردم سرمایه ازمن و کار از شریک که شراکتمون حتی به ماه دوم هم نرسیدو از اونجاییکه شریک ازمردم تعدادی الکتروموتور بابت تعمیر گرفته بودو بیعانه هم دریافت کرده بودو هم کارها رو فروخته وبا پول بیعانه ها یکدفه غیبِش زدو من موندمو نابلدیو مشتریهای شاکیو کارهای که وجود نداشت اما از اونجایی که واقعا عاشق سیم پیچی بودم به مدت یک ماه به مغازه قفلی زدمو رفتم تو یه تولیدی مشغول کار شدمو با مزدی که گرفتم رفتم به تعداد کارهای مشتری دینام کولر و لباسشویی خریدمو بخاطر اینکه با مشتری درگیر نشم شبانه وارد مغازه میشدم پدرم قفلی از بیرون میزدو وقت نماز صبح هم میومد مغازه رو باز می کردو و من میرفتم تا شب ۱۰الی۱۵روز شبها از الکتروموتورها فرمول برداری میکردمو یجورایی مهندسی معکوس حساب میشد ولی چون هیچی بلد نبودم اوایل کار خیلی سخت بود و با کلی علامت رو دینام نکته تو دفتر و نقشه هایی که به روش خودم کشیده بودم روبرو میشدم واقعا گیج میشدم ولی لذت تست کردن اولین الکتروموتوری که پیچیده بودم و همون بار اول هم درست کار می کرد به حدی بود که تا سه شب از ذوق خوابم نمی بردو دقیقا به یاد دارم که موتور خشکن لباسشویی دوقلو بود و موتور بعدی برای کولر بود که انصافا سخت ترین سیمپیچی تو تمام الکتروموتورها رو داره ولی بخاطر ذوب شدن تو کارم علامتها نکته ها و نقشه های ابداعیم از سیم پیچها از نصف هم کمتر شده بودن و الکتروموتور سوم تقریبا روال عادی که هر سیمپیچی برای فرمول برداری نیاز داره رو طی میکردم چه بسا کمتر با این تفاوت که من کارو یاد نگرفتم بلکه با تمام وجودم درک
نظرها
تعداد نظرات0