من عاشق جویدنم!
- نام:چویی
- سن:4سال
- نژاد:ترینگ واکر کونهند
ماجرای سرپرستی
تیلور ام به عشق در نگاه اول معتقد است. "همیشه میگن اگه دنبال یه دوست توی واشنگتون می گردید یه سگ بگیرید. وقتی توی سایت می چرخیدم با یک نگاه عاشق چویی شدم. گوش های آویزون، چشم های درشت قهوه ای، خال های روی دماغش، فهمیدم که این خودشه. انتظار کشیدن برای تایید آژانس سرپرستی سگ، از انتظار برای فارغ التحصیل شدن هم سخت تر بود."
ورود چویی به خانه
"روزی که چویی رو به خونه آوردم همه چیز به هم ریخت. چویی یک سگ تازی هست. یعنی شامه ی بسیار قوی داره و وقتی پارس می کنه همه ی شهر می تونن بشنون. تا دوست پسرم فرم های سرپرستی رو پر می کرد، من چویی رو بردم به گردش تا اطراف رو بو بکشه و کمی راه بره. اون خیلی قوی تر از منه. باید گفت اون منو به گردش برد. تقریبا با همه ی ماشین ها توی راه برخورد کرد. بالاخره از این گردش خسته شد و وقتی برگشتیم روی مبل خوابید. تمام یک ساعتی که خوابیده بود نگاهش می کردیم. باورمون نمی شد که دیگه مال خودمونه. هرکسی که سگی رو به سرپرستی قبول کرده حتما می دونه که چه کار پر استرسی هست. مخصوصا اگر یک توله رو به خونه بیارید. فقط کافیه که صبور باشید، بدون قید و شرط سگ تون رو دوست داشته باشید و اجازه بدید فضای جدید رو کشف کنه. باید بدونید که ممکنه بپره توی سطل آشغال، اتفاقات عجیب رقم بزنه، یا یک جفت کفش گرون ایتالیایی تون رو پاره کنه، اما این رو هم بدونید که هیچ عشقی مثل عشق به یک سگ نجات یافته نیست."
پیپ پیپ هورا!
- نام: پیپا
- سن: 2.5 سال
- نژاد:مات
ماجرای سرپرستی
اشلی اس تنها با دیدن یک عکس فهمید که پیپا متعلق به خود اوست. "من و دوست پسرم بعد از بازدید از چند پناهگاه، تصمیم گرفتیم سگمون رو آنلاین انتخاب کنیم. اون زمان ما در نیویورک زندگی میکردیم، بنابراین سایت Critter Cavarly رو که سگ ها رو به بیرون سواحل شرقی انتقال می ده، انتخاب کردیم. ما با دیدن یک عکس از پیپا و برادر دوقلوش، آشر، عاشقش شدیم. ما اجازه نداشتیم تا رسیدن توله ها به سن سه ماهگی اونها رو به خونه بیاریم.(سه ماهگی سن عقیم کردن و واکسن های اولیه است). میراندا هر روز از پیپ عکس و ویدیو می فرستاد. بنابراین قبل از اینکه به خونه بیاد شناخته بودیمش. من هنوز هم با صاحبای قبلی سگ هام در ارتباطم، عکس سگ ها رو براشون می فرستم، و پارسال هم یه دورهمی با توله ها داشتیم."
ورود پیپا به خانه
"ماشین به سمت خونه حرکت می کرد و من پیپا رو روی پام نگه داشته بودم و صداهای آرام بخش تولید میکردم و حرکاتش رو زیر نظر داشتم. دوست پسرم میگه به خاطر همینه که پیپا منو بیشتر دوست داره. چون همون روز اول توی حافظه ش نقش بستم. (پشیمون نیستم) بعد از اینکه رسیدیم خونه و کمی با اسباب بازی هاش بازی کردیم، پیپا باقی روز رو خوابید. انگار نمی دونست چطور باید توی رخت خوابی که به اون تعلق داشت بخوابه. نصف بدنش روی زمین بود. گاهی روی مبل، روی پای من و گاهی هم روی زمین می خوابید. انقدر می خوابید که به دوست دامپزشکم زنگ زدم و درمورد عادی بودن وضع سوال کردم.(اوضاع عادی بود) پیپا دوبار داخل خونه مدفوع کرد. یادمه که بین هر مدفوع یک بار دور خونه وادار به دویدنش می کردم."
می او مایا May Oh Maya
- نام: مایا
- سن: 4سال
- نژاد: استافوردشایر تریر
ماجرای سرپرستی
ادی ام مایا رو به عنوان دوست همیشگی خود انتخاب کرد. " من مایا رو از یک پت شاپ سرپرستی آنلاین و با دیدن عکسش انتخاب کردم. وقتی برای دیدار حضوری رفتم، زیر مبل قایم شده بود. برادرش اومد سمتم و روی پام دراز کشید. خیلی دوست داشتنی بود ولی من مایا رو بیشتر دوست داشتم. بالاخره از زیر مبل بیرون آوردمش و بغلش کردم. ده دقیقه بعد به سمت نزدیکترین پت شاپ دوییدم تا براش کریر و اسباب بازی بخرم و تا خونه ببرمش."
ورود مایا به خانه
"وقتی مایا رو بردم خونه فقط دلم می خواست باهاش بازی و بغلش کنم. یادمه که روی زمین نشستم و تمام اسباب بازی ها رو دور خودم چیدم تا وادارش کنم باهام بازی کنه و بتونم عکسای خوبی ازش بگیرم. جاهای مختلف خونه رو کشف می کرد و گاهی هم از دور به من نگاهی می انداخت. بعد از چند ساعت (و رفتارهای مختلف) با من گرم گرفت. اون شب با یک پتو براش جای خواب درست کردم و نزدیک تخت خوابم قرار دادمش. اونوقت نگاهش کردم تا بخوابه. خیلی خوشحال بودم که دارمش."
عاشق بینز
- نام: بینز
- سن:حدود 5 سال
- نژاد: بوستون تریر چی واوا
ماجرای سرپرستی
جیل پی بهترین قوطی لوبیای خود را پیدا کرد. (بینز به معنی لوبیا)
"ما بینز رو از وبسایت Dixie Pet Underground پیدا کردیم. سپس اون به بیمارستان محلی حیوانات انتقال داده شد تا بتونیم به خونه بیاریمش. قبل از این، بینز توی یک خونه و تحت مراقبت صاحبان دیگه ای بود. ما تنها چند عکس از بینز دیده بودیم و نمی دونستیم چی در انتظار ماست."
ورود بینز به خانه
"به محض اینکه دامپزشک بینز رو روی زمین گذاشت، اون به سمت من و همسرم پرید و صورتش رو به لباسمون مالوند. خیلی سریع بود. انقدر دور خودش میچرخید تا بغلش کنیم. انقدر هیجان زده بود که تا وقتی توی ماشین نشستیم تا به خونه بریم، نتونستیم نگاهی به صورتش بندازیم. از اون موقع تا حالا بینز بهترین دوست ماست و شادی بی اندازه ای به زندگیمون بخشیده."
کربی خوشگل
- نام: کربی
- سن:1.5سال
- نژاد:پودل مینیاتوری
ماجرای سرپرستی
امیلی تی و کربی همانند دو روح هستند در یک بدن. "وقتی عکس پروفایل کربی رو دیدم خیلی هیجان زده شدم و دلم براش رفت. اون موقع اسمش دونر بود. به خاطر آلرژیم دنبال سگی با نژاد خالص بودم. اما وقتی جواب آزمایشاتم اومد تصمیم دیگه ای گرفتم. دلم می خواست به سگی کمک کنم که خونه و سرپرستی نداشت. خرید یک نژاد اصیل هیچ فایده ای به حال اینهمه سگ بی خانمان نداشت."
ورود کربی به خانه
"کربی در یک روز جمعه توسط پرستارش برای به سرپرستی گرفتن آماده شده بود. اون موقع مشغول کار نبودم و فکر می کردم بتونم روز اول اون رو به محیط خونه عادت بدم. بعد از چند ساعت به همسرم پیام دادم و ازش خواستم برای کمک به من به خونه بیاد. کربی سه بار داخل خونه مدفوع کرد و دائما در حال پارس و ناله کردن بود. اون دلتنگ پرستارش شده بود و تمام مدت پشت در منتظر اومدن اونها بود. احساس خیلی بدی داشتم. سعی کردم آرومش کنم. اما اون یک سگ وفادار بود. چند هفته طول کشید تا کاملا احساس راحتی کنه. من خوشحال بودم که بالاخره تونسته خودش رو با شرایط جدید وفق بده."