پست مهمان: چطور با نوشتن، درآمد فریلنسری برنامه نویسی را بالا ببریم؟

تاریخ انتشار :‌ سه‌شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۸ - دسته بندی : زنده تر
پست مهمان: چطور با نوشتن، درآمد فریلنسری برنامه نویسی را بالا ببریم؟

برای برنامه‌نویس‌ها، تصمیم نهایی بین انتخاب یک شغل ثابت با حقوق مشخص یا زندگی فریلنسری با ساعت کاری منعطف همیشه سوالی چالش برانگیز بوده است. شرایط و قوانین سفت و سخت کارمندی و از طرف دیگر دشواری بازاریابی و مذاکرات لازم برای دریافت پروژه، احتمالا 2 دلیل عمده‌ای هستند که برنامه‌نویسان را ترغیب به تغییر سبک کاری خود می‌کند. تیم ما در Quera با همکاری سنجاق راهنمایی برای افزایش درآمد شما از طریق فریلنسینگ آماده کرده است. اگر شما فریلنسینگ را انتخاب کرده‌اید یا در آینده قصد تصمیم‌گیری دارید، این مطلب می‌تواند به شما در این مسیر کمک کند. مطلبی که در ادامه‌ می‌خوانید، بخشی از تجربیات و توصیه‌های Glenn Stovall برای افزایش درآمد زندگی فریلنسری است:

همین چند وقت پیش بود؛ بالاخره تصمیمم را گرفتم و عطای کارمندی را به لقایش بخشیدم. با کمی ترس و کمی هیجان، پا در دنیای برنامه‌نویسی به شکل فریلنسری گذاشتم. آن اول‌ها، اگر با حقوق پنجاه دلار در ساعت می‌توانستم پروژه بگیرم، انگار دنیا را به من داده بودند. اما کمی که گذشت، با فریلنسر‌ها، مشاوران، و موسسه‌های مختلف آشنا شدم و دیدم بعضی از آنها 150 دلار در ساعت از مشتریانشان پول می‌خواهند، و عجیب‌تر اینکه مشتریانشان حاضرند آن مبلغ را پرداخت کنند! مطمئن بودم که اگر من چنین نرخی می‌گذاشتم، نه تنها هیچ مشتری‌ای سراغم نمی‌آمد، که مشتریان فعلی‌ام هم با تمام توان از من دور می‌شدند. اما اگر این همه آدم می‌توانستند 150 دلار بابت یک ساعت کارشان پول بگیرند، پس چرا من نمی‌توانستم؟ موسسه‌ای که قبلا در آنجا کار می‌کردم، ساعتی 120 دلار به من حقوق می‌داد؛ پس مشکل از کمبود مهارت در برنامه‌نویسی نبود. این «چرا» روز و شب داشت مغزم را مثل خوره می‌خورد؛ چرا؟ مگر چه فرقی بین یک فریلنسر 50 دلاری و یک فریلنسر 150 دلاری وجود دارد؟

اینجا بود که متوجه شدم کسب درآمد در دنیای فریلنسینگ، اصلا شبیه وقتی نیست که به عنوان یک برنامه ‌نویس استخدام شده‌اید. برای اینکه مغزم، آینده‌ام، و رویاهایم را نجات بدهم، عزمم را جزم کردم و رفتم به سراغ یادگیری در مورد قیمت‌گذاری، ارزش، و همه آن چیزهای «اداری» که برنامه‌نویس‌ها و دیزاینرها ازشان متنفرند. این شما، و این هم همه چیزهایی که در این مسیر یاد گرفتم:

دستمزد بالاتر، یعنی ارزش بالاتر

خدا را چه دیدید، شاید اگر شما نرخ اعلامی‌تان به مشتریان را زیاد کنید، واقعا کسانی باشند که بخواهند آنقدر پول به شما بدهند! در واقع، اگر نرخی کمتر از 50 دلار در ساعت اعلام کرده‌اید، همین حالا بروید و تبدیلش کنید به پنجاه دلار در ساعت. برای همه کارهای نیازمند خلاقیت، این نرخ معقولی است و مطمئن باشید، در این حد را حتما مشتریانی هستند که بخواهند پرداخت کنند!

دیدید؟ این مقاله به همین راحتی دستمزد چندین نفر را هزاران دلار افزایش داد!

اما اگر رویای بیش از پنجاه دلار در سر دارید، اول باید ارزشی که برای مشتریان فراهم می‌کنید را زیاد کنید.

 اصلا «ارزش» یعنی چه؟

وقتی خدماتتان را به کسب و کارهای دیگر می‌فروشید، سه چیز اصلی هستند که به کار شما ارزش می‌دهند:

  • اینکه باعث شوید در وقت مشتری صرفه‌جویی شود.

  • به افزایش درآمد مشتری کمک کنید.

  • ریسک‌هایی که مشتری در معرض آنهاست را کاهش دهید

اگر این ارزش‌ها را دارید، تا می‌توانید آنها را به مشتری‌تان اطلاع دهید؛ بخصوص اگر بتوانید با عدد و رقم این کار را بکنید که چه بهتر! فرض کنید هادی فریلنسر به مشتری بگوید که «من یک سیستم جدید برای خودکارسازی ایمیل‌ها ساختم» و مریم فریلنسر به همان مشتری بگوید که «من یک سیستم جدید برای خودکارسازی ایمیل‌ها ساختم که می‌تواند با بالا بردن 10 درصدی نرخ تبدیل، درآمد سالانه شما را 60 هزار دلار افزایش دهد». فکر می‌کنید مشتری در مورد کدام یک از این فریلنسرها حس بهتری خواهد داشت؟ کدام فریلنسر راحت‌تر می‌تواند دستمزد بیشتری از مشتری بگیرد؟

در مورد من، این ارزش افزوده قرار نبود با ماهرتر شدن در جاوا اسکریپت ایجاد شود (اصلا مشتری‌ها از کجا قرار بود بفهمند که من ماهرتر شده‌ام؟ هیچ‌کس برای کد تمیز نوشتن به آدم پول اضافه نمی‌دهد). من این ارزش افزوده را با نوشتن ایجاد کردم.

واژه‌ها قدرتمند و باارزشند. با استفاده از قدرت نویسندگی، می‌توان انبوهی ارزش افزوده ایجاد کرد. چند ثانیه به کتاب مورد علاقه‌تان فکر کنید؛ چقدر نگاه شما به دنیا را عوض کرده و زندگی‌تان را بهتر از قبل کرده است؟ واژه‌های چنین کتابی چقدر ارزش دارند؟

نتیجه را ول کن، مسیر را بچسب

ارزش فقط از محصول نهایی پروژه به دست نمی‌آید. کلی ارزش نهفته در مسیر رسیدن به آن محصول قایم شده‌اند که اگر پیداشان کنید، ارزش کارتان از این رو به رو خواهد شد. مثال بزنم؛ فرض کنید مشتری جدیدی پیدا کرده‌اید. یک رابطه جدید بین شما دو تا شروع شده است؛ قرار است کلی ایمیل و تلفن به هم بزنید، کلی جلسه با هم بگذارید، و در مجموع حسابی به همدیگر اعتماد کنید. برای تقویت این رابطه، کافی است که چند تا فایل پی‌دی‌اف آماده کنید – آن هم فقط یک دفعه! – و بعد برای هر مشتری همان‌ها را به کار ببرید. با همین کار ساده، درآمد سالانه‌تان کمی بالا می‌رود!

بسته‌های خوش‌آمدگویی: حلال سوء تفاهم‌ها 

توسعه‌دهنده بودن کار سختی است؛ اما استخدام یک توسعه‌دهنده‌ از آن هم سخت‌تر است. هیچ‌کس، از جمله مشتری‌ شما، از همان اول بلد نیست گزارش خوبی در مورد باگ‌های پروژه بنویسد یا اینکه ایده گنگ توی سرش را در قالب یک feature قابل اجرا به شما توضیح دهد. مشتری‌ها ممکن است نفهمند که چرا شما حتما باید برخی اطلاعات بخصوص را اول کار دریافت کنید، چون نمی‌دانند که در غیر این صورت مجبور خواهید بود یک feature را پنج بار بسازید. اگر این طور چیزها را به مشتریانتان توضیح ندهید، رابطه شما چیزی نخواهد بود جز انبوهی از کج‌فهمی‌ها، سوء تفاهم‌ها، و کوبیده شدن کله هر دو طرف به دیوار.

برای ریشه کردن این مشکلات، من یک بسته خوش‌آمدگویی درست کرده‌ام که آن را به همه مشتری‌هایم می‌دهم. در این بسته، به زبانی ساده و دوستانه برایشان توضیح داده‌ام که:

  • چه کاری می‌توانم برایشان انجام دهم، و چه کارهایی را انجام نخواهم داد.

  • چطور قرار است با هم ارتباط برقرار کنیم، چه زمان‌هایی در دسترس هستم و چه زمان‌هایی نه.

  • چه انتظاری از آنها دارم. به عنوان مثال، اگر ایمیلی بهشان بزنم و بخواهم در مورد تغییر دادن یک سری چیزها نظر بدهند، نمی‌توانند سه ماه بعد جوابش را بفرستند و انتظار داشته باشند که من بدون جریمه کارشان را جلو ببرم.

  • پرداخت به چه نحوی است. همان بهتر که از همان ابتدا این مسئله را با هم روشن کرده باشیم.

دادن این بسته به مشتریان، گره خیلی از سردرگمی‌های آنها را باز می‌کند. علاوه بر این، به آنها نشان می‌دهد که شما یک آدم حرفه‌ای هستید، نه یکی مثل بقیه فریلنسرها. 

گزارش‌های هفتگی، عشق دیرینه مشتری‌ها 

اگر قرار باشد فقط یکی از ایده‌های این مطلب را عملی کنید، این ایده بهترین است! هر هفته چهارشنبه، پنج دقیقه وقت بگذارید و در یک ایمیل ساده، گزارشی از پیشرفت کار به مشتری بدهید. خیلی سختش نکنید، ذکر همین سه تا نکته کافی است:

  • گزارش کارهایی که این هفته پیش بردید.

  • لیست کارهایی که قرار است هفته بعد پیش ببرید.

  • هرگونه اطلاعات یا چیزهایی که می‌خواهید مشتری به شما بدهد

مشتری‌ها عاشق این ایمیل هستند! آنقدر دوستش دارند که من حتی وقت دادن پروپوزال کاری به شرکت‌ها و حرف زدن با مشتریان بالقوه هم به آن اشاره می‌کنم، و همین اوضاع قراردادهایم را از این رو به آن رو کرده است! 

فریلنسرها مشهورند به غیر قابل اعتماد بودن. با فرستادن این ایمیل، شما به مشتری‌نشان می‌دهید که یکی دیگر از آن فریلنسرهای غیر قابل اعتماد نیستید. این می‌تواند ویژگی خاصی باشد که شما را یک پله بالاتر از بقیه توسعه‌دهنده‌های فریلنس قرار می‌دهد و ارزشتان را برای مشتری بیشتر می‌کند. فرستادن چنین گزارش‌هایی، در واقع همان «کم کردن ریسک برای مشتری» است که بالا اشاره کردم. اگر احتمال موفقیت کسی در پروژه بیشتر باشد، افراد به دادن حقوق بیشتر به او تمایل بیشتری خواهند داشت.

 

نوشتن برنامه جلسه: کاهش عذاب جلسات طولانی

بین جلسه گذاشتن برای ساعت 14:00 و جلسه گذاشتن از ساعت 14:00 تا 14:30، یک تفاوت خیلی مهم هست: دومی بیشتر احتمال دارد که واقعا سی دقیقه طول بکشد! اگر می‌خواهید جلساتتان تبدیل به سخنرانی‌های پر شور و گداز نشود و مجبور نباشید بعد از دو ساعت با بهانه «وقت دکتر» از آنها فرار کنید، 24 ساعت قبل برنامه جلسه را برای طرف مقابلتان بفرستید.

درست مثل گزارش پیشرفت کار، برنامه جلسه هم لازم نیست طولانی یا خیلی پیچیده باشد. کل چیزی که لازم دارید، زمان شروع و پایان جلسه و یک لیست از مباحثی است که قرار است در جلسه مطرح شوند. همچنین باید هدف جلسه را هم در این برنامه مشخص کنید (هر جلسه‌ای باید یک هدف مشخص داشته باشد؛ جلسه بدون هدف همان بهتر که اصلا تشکیل نشود!).

با این کار، شما یک ساختار مشخص کرده‌اید که هم خودتان و هم مشتری می‌توانید از آن تبعیت کنید. (تازه، فرستادن این برنامه خودش یادآوری برای جلسه است و این یعنی احتمال اینکه طرف مقابل جلسه را یادش برود و کلا نیاید کمتر می‌شود). این یعنی مشتری کمتر قرار است از موضوع منحرف شود، و اگر گفتگوها شروع کرد به بیراهه رفتن، خیلی راحت می‌توانید به لیست مباحث اشاره کنید و بگویید «بیایید به موضوع اصلی جلسه‌مان برگردیم».

درست مثل شما، اغلب مشتری‌ها هم از جلسات متنفرند. آنها هم خوشحال می‌شوند اگر ببینند که شما برای وقتشان ارزش قائلید، دنبال نتیجه و بازده هستید، و ساعاتی که آنها دارند پولش را می‌دهند را به خوشگذرانی و وقت‌کشی نمی‌گذرانید. مثل گزینه‌های قبلی، این کار هم شما را یک توسعه‌دهنده حرفه‌ای جلوه می‌دهد، نه «فقط یکی دیگر از قماش فریلنسرها».

مستندسازی‌های فنی و مستندسازی‌های نه چندان فنی 

وقتی در موسسه قبلی به عنوان مدیر کار می‌کردم، قهرمان مستندسازی‌ نوشتن بودم. من خوب می‌دانستم که چقدر روی اعصاب است که درست وقتی دارم پرانرژی کارهایم را جلو می‌برم، یکی بیاید و در مورد ماژولی که نه ماه پیش نوشته‌ام سوال بپرسد. همچنین می‌دانستم که وقتی قرار باشد چیزهایی به ماژولی که همکارم یک سال پیش نوشته بود اضافه کنم، چقدر به خاطر وقفه انداختن در کارهای او عذاب وجدان خواهم گرفت. فقط با 15 دقیقه نوشتن، می‌شود ده‌ها ساعت از زندگی توسعه‌دهندگان را از تلف شدن نجات داد.

مستند‌سازی‌های فنی کلی به ارزش کار شما می‌افزایند، و الزاما هم قرار نیست یک عالمه از وقتتان را بگیرند. بخصوص اگر در حال کار کردن روی پروژه بلندمدتی باشید، این مستندسازی‌ها حسابی به دردتان خواهند خورد؛ زیرا کدی که چهار ماه از نوشتنش گذشته باشد دیگر برای آدم فرقی با کدی که یک آدم غریبه نوشته ندارد. علاوه بر این، اگر قرار باشد بعدا کار را به یک تیم توسعه‌دهنده دیگر تحویل بدهید، مشتریانتان هم از اینکه مستندسازی دارید احساس امنیت بیشتری خواهند داشت. با این کار باعث می‌شوید مشتری و تیمش ساعت‌های طولانی از وقتی که قرار بود صرف یادگیری شود را صرفه‌جویی کنند، و صرفه‌جویی در زمان یکی از اصلی‌ترین راه‌هایی است که ما می‌توانیم ارزش خود را در چشم مشتری بیشتر کنیم.

مستندسازی‌های نیمچه‌فنی از فنی‌ها هم مفیدترند. ایده نوشتن آنها زمانی برای من جرقه زد که سایت وردپرسی برای مشتری ساختم، و بعد که سایتش را لانچ کرده و برایش آرزوی موفقیت کردم، گیج و سردرگم نگاهم کرد و گفت « حالا با وردپرس چطوری کار میکنن؟»

برای جلوگیری از این اتفاق در دفعات آتی، یک راهنمای ساده در مورد «اصول اولیه وردپرس» نوشتم. حالا برای اینکه کارم خاص‌تر هم بشود، به ازای هر مشتری یک بار این متن را ویرایش می‌کنم و چند نکته در مورد تم و پلاگین‌هایی که برای این مشتری خاص استفاده کرده‌ام، اضافه می‌کنم. تازه، همین نکته‌های شخصی‌سازی‌شده را می‌شود از راهنماهایی که به مشتری‌های قبلی داده‌ام هم استخراج کرد. داشتن یک سایت جدید بر مبنای وردپرس چیز خوبی است، اما داشتن آن بعلاوه راهنمای استفاده از وردپرس و نحوه توسعه دادن کسب و کارتان با آن هزاربار هیجان‌انگیزتر است! چیزهای کوچکی مثل این، فریلنسر عادی و تکراری را برمی‌دارد و او را تبدیل به یک مشاور تخصصی می‌کند. 

حرفه‌ای شدن با درآوردن ادای حرفه‌ای ها

همانطور که گفتم، فوت اصلی کار این است که هر طور شده خودتان را حرفه‌ای جلوه دهید و ارزشتان را در چشم مشتری بالا ببرید. شاید با خودتان فکر کنید که این کار «کلاه‌برداری» است، چون انگار دارم می‌گویم که با اینکه یک فریلنسر ریزه‌میزه بیشتر نیستید، خودتان را جای یک مشاور غول و حرفه‌ای جا بزنید. اما حرف من این نیست. انجام دادن این کارها، ادای حرفه‌ای‌ها را درآوردن نیست، بلکه شما را واقعا تبدیل به یک آدم حرفه‌ای می‌کنید. با ریزه‌کاری‌هایی مثل این‌ها، هم شما کارتان را بهتر انجام خواهید داد و هم مشتری‌هایتان خوشحال‌تر خواهند بود. وقتی ادای یک حرفه‌ای را دربیاورید، حرفه‌ای می‌شوید! 

ارزش‌آفرینی با تولید محتوا

اما دادن خرده‌ریزهای مفید به مشتری تنها کاربرد نوشتن نیست! نوشتن نه تنها نرخ دستمزدتان را بالا می‌برد، که می‌تواند مشتری‌های بیشتری هم برایتان به ارمغان بیاورد. با کمی زمان گذاشتن و نوشتن یک مطلب در مدیوم، می‌شود با انتشار محتوا هم پول درآورد. و این تازه یک قطره از فواید دریای تولید محتواست!

آموزش

هرچقدر که مشتری بیشتر به ارزش‌آفرین بودن شما ایمان داشته باشد، بیشتر ممکن است که برای آفریدن آن ارزش به شما پول بدهد. یک راه برای این کار، یاد دادن به دیگران است. با آموزش برنامه ‌نویسی به افراد، به شکل مجانی برایشان ارزش می‌آفرینید. این باعث می‌شود دیگران به شما اعتماد کنند و شما را فردی متخصص و صاحب‌نظر در یک موضوع بدانند.

چند ماه پیش، من مطلبی نوشته بودم با عنوان «کلیات انگولار (Angular)». خیلی‌ها پست را دوست داشتند،، ترافیک سایتم کمی زیاد شد، و حتی فردایش یک کار قراردادی سه ماهه با انگولار به من پیشنهاد شد!

به نظر منطقی نمی‌آید، اما وقتی ارزش خود را مجانی به دیگران ارائه می‌کنید، احتمال این که دیگران بخواهند برای آن ارزش پول بدهند واقعا بیشتر می‌شود.

بازاریابی محتوا

خبرنامه داشتن فقط برای استارتاپ‌ ها و شرکت‌ها نیست؛ فریلنسرها و مشاوران هم می‌توانند از آن به عنوان یک راهکار مفید بازاریابی استفاده کنند. اگر نرخ حقوق شما بالا باشد، احتمالا بیش از پنج هزار دلار برای یک پروژه می‌گیرید. شما باید کاری کنید که مشتری از صرف مطلع شدن از وجود شما یا دیدنتان، به مرحله‌ای برسد که حاضر باشد ده هزار دلار به شما بدهد و برای انجام کارها حیاتی در کسب و کارش به شما اعتماد کند.

این که در وبلاگتان آموزش بنویسید برای این کار کافی نیست! قرار نیست آدم‌ها از «این یارو مطلب مفیدی نوشته» بلافاصله به «دلم می‌خواد کلی پول به این یارو بدم» برسند. حتی آن مشتری انگولار که گفتم هم، او باید چند جلسه با من دیدار می‌کرد تا بتوانیم با هم قرارداد ببندیم.

احتمالا شما هم معتقدید که ایجاد اعتماد و داشتن فروش موفق، تنها از راه گفتگوی رو در رو یا تلفنی امکان‌پذیر است. اما چه می‌شود اگر بتوانیم این پروسه را اتوماتیک کنیم؟ فکر کنید کاری بشود کرد که شما بتوانید پا را روی پا بندازید و آب‌میوه‌تان را بخورید، و مشتری آن طرف خودبخود با شما ارتباط بگیرد و به شما اعتماد کند! لابد می‌گویید چطوری؟

  1. مشتری بالقوه، محتوایی که شما جایی منتشر کردید را پیدا می‌کند

  2. مشتری بالقوه لینکی را می‌بیند که با کلیک روی آن، می‌تواند عضو خبرنامه شما شود. حتی بهتر از این، مشتری می‌بیند که اگر ثبت نام کند، جایزه‌ای قرار است بگیرد (کتاب، گزارش، ویدیو، و غیره) 

  3. وقتی که ثبت نام کرد، چند ایمیل دیگر دریافت می‌کند که هیچ‌کدام حالت خبرنامه‌ای ندارند، اما محتوای خیلی ارزشمندی ارائه می‌کنند! 

  4. بعد از چند ایمیل به این شکل، مشتری بالقوه دعوت می‌شود که اگر می‌خواهد مطالب شخصی‌سازی‌شده‌تر یا کمک‌های فوری شبیه آن چه با ایمیل قبلا برایش فرستاده شده دریافت کند، می‌تواند با شما صحبت کند. 

  5. مشتری دعوت شما را می‌پذیرد. حالا شما یک تماس برای فروش نصیبتان شده، مشتری هنوز هیچی نشده با شما رابطه‌ خوبی دارد، و همه این‌ها بدون این که شماچ کار بخصوصی کرده باشید!.

چیزی به نام «نویسنده» وجود ندارد

من مقدار زیادی از وقتم را به نوشتن می‌گذرانم، اما از کلمه «نویسنده» چندان دل خوشی ندارم. در ذهن من، این کلمه آن آدم‌های شلخته‌ای را به ذهن می‌آورد که توی کافه تاریک می‌نشینند و روی رمانی کار می‌کنند که هرگز چاپ نخواهد شد. یا مثلا یکی مثل همینگوی، یک نابغه افسرده که می‌تواند با فرمول جادویی‌اش، یک بطری شراب و یک ماشین تایپ را به یک لیوان نثر خردمندانه تبدیل کند. 

مشکل این تصویرها این است که وانمود می‌کنند نویسنده بودن یعنی ویژگی شخصیتی‌ای که شما دارید، نه کاری که انجام می‌دهید.

شما همینطوری‌اش هم نویسنده‌اید. ایمیل می‌نویسید. پروپوزال می‌نویسید. شاید مطالب وبلاگ یا مستندسازی هم بنویسید، در ردیت کامنت بگذارید، در توییتر توییت کنید. همه ما نویسنده‌ایم. پس چرا برای بهتر کردن نوشتنمان تلاش نکنیم؟ نوشتن قرار نیست حتما سخت باشد، و لازم هم نیست حتما خلاقانه باشد. در واقع، شما می‌توانید کاری کنید که مشتریانتان سخت‌ترین بخش‌های کار را برای شما انجام دهند.

نوشتن آنقدرها که فکر می‌کنید سخت نیست

بهترین راه برای رساندن حرفتان به مشتریان بالقوه، این است که دقیقا مثل آنها حرف بزنید. اگر می‌خواهید نرخ تبدیل را در جلسات فروشتان زیاد کنید، بهتر است این کارها را انجام بدهید:

  • هنگام فروش، هر حرفی که زدید و پاسخ مثبتی برایتان داشت، آن پاسخ مثبت را یادداشت کنید. هر بار که ایمیل حاکی از رضایتی از مشتری گرفتید، محتوای ایمیل را یادداشت کنید. هر بار کسی ازتان تقدیر کرد، بنویسید که چه گفت.

  • این جمله‌ها را در تماس‌ها، ایمیل‌ها، و نوشته‌هایتان به کار ببرید

به عنوان مثال، من یک بار تماس فروشی داشتم، و در ان اشاره‌ای به گزارش‌های هفتگی‌ام در مورد پیشرفت کار کردم. مشتری گفت: «از این کار خیلی خوشم میاد. اینطوری انگار می‌تونم ضربان قلب پروژه‌م رو اندازه بگیرم»

اواخر همان هفته، یک تماس دیگر با من گرفته شد. حدس بزنید به او چه گفتم؟

«هر هفته، من گزارشی از پیشرفت کار برای شما می‌فرستم که در آن گفته شده چه کارهایی جلو رفته و چه کارهایی هفته بعد جلو خواهد رفت. به این ترتیب، شما همیشه می‌توانید ضربان قلب پروژه‌تان را اندازه بگیرید»

آخرش این جمله را یک جای سایتم هم می‌گذارم، مطمئنم. اگر بگذارید مشتری‌هایتان کار را برای شما انجام بدهند، نوشتن واقعا ساده است. 

بعد از این مرحله، بقیه فرآیند نوشتن دیگر کاری ندارد. از کلمات کوتاه استفاده کنید و مختصر و مفید حرف بزنید. قرار نیست به سبک پایان نامه بنویسید، 99% مردم اگر ببینند مطلبی آنطور دراز و پیچیده است اصلا آن را نمی‌خوانند.

اگر در کلاس‌های ادبیات و انشای مدرسه خیلی وضعتان خوب نبود، نگران نباشید. اینجا دانشگاه و مدرسه نیست، اینجا فقط اینترنت است. اگر درست نوشتن را یاد نگرفتید، خودتان را اذیت نکنید؛ شما نیازی به آن ندارید (احتمالا تا الان دیده‌اید من چقدر پرانتز و علامت تعجب به کار می‌برم، نه؟ تازه، من بعید می‌دانم معلمی تا حالا به شما در مورد استفاده از بولت پوینت، یا پررنگ و ایتالیک کردن کلمه‌ها حرفی زده باشد!)

اما با همه اینها، پیشنهاد می‌کنم کتاب «عناصر سبک» ویلیام استرانک را بخرید و هر از گاهی، چند ورقی بزنید. موجزنویسی، واضح‌نویسی و ظرافت از ازل تا ابد جزو معیارهای یک نوشته خوب بوده و هستند، و دستورالعمل‌های نوشتن با این معیارها تغییرات چندانی نکرده است.

همین حالا از این اطلاعات استفاده کنید

تنها راه برای بهتر نوشتن، زیاد نوشتن است. این یعنی باید خواندن در مورد نوشتن را ول کنید و به جایش وقتتان را بگذارید سر نوشتن واقعی‌. من چند تا تمرین هم بهتان می‌دهم تا بتوانید کار را بلافاصله شروع کنید:

  • یک مطلب بنویسید. لازم نیست خیلی طولانی باشد، 400 کلمه هم کافی است. حتی لازم نیست وبلاگی برایش داشته باشید! می‌توانید در ویرگول پستش کنید.

  • برای مشتریانتان یک بسته خوش‌آمد‌گویی بنویسید. من این ایده را از نیک دیزاباتو گرفتم. او یکی از بسته‌های خوش‌آمدگویی خودش را به عنوان نمونه با ما اشتراک گذاشته است که می‌توانید آن را اینجا ببینید.

  • ببینید در سایتتان صفحه بخصوصی هست که نیاز به بروزرسانی داشته باشد؟ اگر نه، ببینید چه صفحات جدیدی می‌توانید به آنها اضافه کنید. آیا مشکل بخصوصی هست که عده زیادی از مشتریانتان با آن روبرو باشند؟ در مورد نحوه حل آن بنویسید. آیا آنها مدام سوالات تکراری از شما می‌پرسند؟ جواب آن سوال‌ها را در صفحه‌ای بنویسید.

  • تشکرها و ایمیل‌های مشتریانتان را مرور کنید. جملات آنها را به محتوایی برای تبلیغ خودتان تبدیل کنید. 

  • یکی از اپلیکیشن‌های روزانه‌نویسی (Journaling) را نصب کنید و عادت به روزانه نوشتن را در خود پرورش دهید. برای مک، من DayOne و iGadgets را ترجیح می‌دهم.

* سری «تب یا اسپیس»، مجموعه‌ای از مطالب آموزشی و سرگرم‌کننده درباره تکنولوژی و سبک زندگی توسعه‌دهندگان است که توسط Quera و با همکاری مجموعه‌های مختلف تهیه می‌شود.

عکس:‌ Brooke Cagle on Unsplash

سنجاق بازار آنلاین خدمات است. کافی است سفارش خود را ثبت کنید تا چند پیشنهاد قیمت از متخصصین دریافت کنید.
سنجاق: بازار آنلاین خدمات