وقتی شروع کردم به یادگرفتن برنامه نویسی ، علی الخصوص وقتی اولین کارم را به عنوان برنامه نویس گرفتم، معذب و ناراحت بودن برایم شده بود یک تم. یک چیزی که همیشه بود و هی تکرارمی شد. خداییش دائما هم سخت تر می شد و فورا می رفتم سراغ مساله های بعدی که اصلا برنامه نویسی کار من هست یا نه؟ اصلا شاید آنقدرها باهوش نیستم من؟ نکند هیچ وقت نتوانم توی کارم خوب باشم؟ یا آن اوایل می پرسیدم نکند اصلا مخم نکشد، یاد نگیرم و نتوانم از این راه امرار معاش کنم. فکرکنم خیلی از شماها مثل من فکر می کنید....
ادامه مطلب