قصه ها: دست های پشت پرده آقای شکوری

تاریخ انتشار :‌ چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۶ - دسته بندی : قصه ها
قصه ها: دست های پشت پرده آقای شکوری

دست های پشت پرده آقای شکوری دردگرفته بود. هم پرده خیلی ضخیم بود و هم قد شکوری با وجود نردبان آنقدر نبود که مسلط به کار باشد. همیشه این کارهای سخت را عفت می داد شکوری انجام بدهد. اصلا سابقه نداشت بگذارد این مرد بیچاره برای آسایش خودش پول خرج کند. حالا هم که قراربود آخرین پیچ پرده را سفت کند دیگر از کت و کول افتاده بود. تازه آمده بودند به این خانه و کمر شکوری هنوز از کارهای دست تنها که کرده بود راست نشده بود. کار این چوب پرده آخرین کار به زمین مانده ی خانه جدید و آخرین فرصت برای عملی کردن نقشه بود. از اول قصه ی اسباب کشی تا گرفتن کامیون و کارگر و آمدن و رسیدن و تمیزکردن خانه و فلان را همه ش را شکوری کرده بود. البته تحت امر عفت که شکوری خیلی خاطرش را می خواست و ۳۸ سال زنش بود و پای اجاق کورش مانده بود. درست است که همیشه در حال ادب کردن شکوری بود یا مثلا جلوی فامیل آبرویش را می برد و مسخره اش می کرد اما شکوری خوب می دانست که این زن دوستش دارد. هر چه درمی آورد را عفت پای «لایک» خریدن خرج می کرد. آن قدر دوست داشت که ملت ببینند چه زندگی کلاس بالایی دارد. هر چند که با همه سلبریتی های اینستا، از آنها که چند برابر از شکوری بزرگتر، قهوه ای شکلاتی تر و لب کلفت تر بودند، پی وی می زد و عکس می انداخت، اما به دل شکوری مانده بود که یک عکس جدید تر از عکس آن سفر ۱۸ سال پیش شمال با عفتی که هنوز ساکن دائم اتاق عمل نشده بود، داشته باشد. این همان فرصتی بود که می خواست. یکی از دست هایش بالاخره توانست پرده را کمی کناربدهد و راست و ریس کردن کادر دوربین گوشی را برای شکوری میسرکند. تا دید هم خودش هم عفت توی سلفی هستند عفت را صدازد که او هم نگاه کند و عکس را بگیرد اما تا عفت چشمش افتاد به تصویر خودش و شوهر نکبتش در یک قاب در کنار هم چنان جیغ کشید و دست و پا زد و از جا پرید که ناغافل زد زیر نردبان و شکوری از بالای نردبان با گردن آمد پایین و درجا همان جا پیش پای عفت تلف شد. خیلی دلش می خواست که یک عکس جدیدتر با زنش داشته باشد گردن شکسته...خدا رحمتش کند.


سنجاق بازار آنلاین خدمات است. کافی است سفارش خود را ثبت کنید تا چند پیشنهاد قیمت از متخصصین دریافت کنید.
سنجاق: بازار آنلاین خدمات